- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو ما مثل یتـیـمی از نظـر افـتادهایم مثل مرغی در قفس بیبال و پر افتادهایم زندگی سخت است بیتو، مهربانتر از پدر سخت تر این است، از چشم پدر افتادهایم فـاصله انـداخـته بین من و تو هر گـناه یا غیاث المسـتغـیثین در خطر افتادهایم ندبه میخوانم ولی در ندبه هم بیندبهام دیر وقتی هست از سوز جگر افتادهایم چهارده قرن است صدیقه صدایت میکند حیف که ما گوشهای با گوش کر افتادهایم صبح و شب از داغ مادر اشک میریزی ولی ما به جای گریه در فکر سفر افتادهایم هیچ چیز ما شبـیه منتـظرها نیست، نه خوابمان برده، بله دور از سحر افتادهایم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنتـظـران تو بیصدا رفـتـنـد نگـاه مضطرب ماست دیده بر راهت بـه هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسـته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مــادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كـوچه به دنبال گـوشواره حـسن شهـیـد سـیـلی اعداست دیده بر راهت كـنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هـنوز زینب كـبـراست دیده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقــتـل حـسـیـن افـتـاده هـنوز زیر لگـدهـاست دیده بر راهت بـه نـالـههـای بُـنَـیَّ كــنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـتـه بیادبی رویِ سیـنـۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كـشتن لب تشنه آب میخوردند لبـاسهای تـنـش را یكی یـكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم دوبـاره گـریهکنِ مـادرت حساب شوم مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم خودت کشیدیام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم بیا که سوختم از درد دوریات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم چه عاشقیست که با درد، فاطمه میگفت: فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب فـدای تـشـنـگیاش زیـر آفــتـاب شـوم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد عـمر گـران، بیدیـدنِ رویت هدر شد هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد از معصیتها، عـاقـبت رنگِ سـیاهی سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد دوریِ از خورشید، در دوران تاریک غـم را میـان سـیـنهها پـرورد، برگرد خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو خسته شدیم از دوریات، برگرد، برگرد برگـرد تـا یـاری کـنـی خیـرالـنـسا را زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد آقا قـسـم بـر نـالـۀ « فِـضـه خُـذیـنی» آقـا قـسـم بـر سـیـنـۀ پُـر درد بـرگـرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـسم به جلـوۀ ایـمان و عصمت زهرا بیا که شاد شود قـلب حـضرت زهـرا گـنـاهـکـاری ما را بـبـخـش آقـا جـان به حرمت نظر لطف و رحمت زهـرا دعـا برای مـحـبـین خود به لب داری مـیـان نـافـلـهات، طبـق عـادت زهـرا شعاع نـور بصیرت به ما عـنایت کن از آفــتــاب رفـیـع بــصـیـرت زهــرا رسـیـدهایم که ما را عـلـیشناس کـنی بـه پـای مـکـتـب درس ولایـت زهـرا کـمی به مـا بـچـشان مـزۀ عـبـادت را قـسـم بـه گـریـۀ وقـت عـبـادت زهـرا هزار شـیـر، چـنان قـاسـمِ سـلـیـمـانی گرفـتـهاند شجاعـت، ز غـیرت زهـرا به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی رسید با پـرِ خـونی به خـدمـت زهـرا اجازه هـست شریک غـم شما بشویم؟ بـرای نـالـه زدن در مـصـیبت زهـرا چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟! چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟! چه بوده عـلت اصلی غـربت زهرا؟! چه شد که چهرۀ خود را ز حیدرش پوشاند؟! مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟! چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟! چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟! غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟! چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد آهِ فــراق «آیـنـهام » را نَــمــور کـرد جز اشک چیست چارۀ یوسفندیدهها! یعـقـوبِ چشمهایِ مرا گریه کور کرد بین من و تو پردۀ عـصیان حجاب شد ما را گـناهکـاریمـان از تـو دور کرد یکبـار هـم گـنـاه مـرا رویِ من بـیار آخر خـدا چِـقَـدر شما را صـبـور کرد در راه دوست هرچه هزینه دَهی، کم است اصلاً به پـای یـار نـبـاید قـصور کـرد تمـرین “سـوخـتن” به تـماشا نـمیشود باید مـیان شـعـله همین را مـرور کرد مست از شرابِ عشق به آغوش شمع تاخت پروانه سوخت، مِیکده را غرق نور کرد گاهی صلاح طفل به تـنبـیهِ والد است باید به سـر به راه شدن گـاه زور کرد دست از تَعَلُّقات بِکش، وصل را بگیر رودی به بحر ریخت که از شِن عبور کرد شرط ورود وادی حق؛ پابرهنگی است باید کـلـیـموار عـزیـمت به طـور کرد هجـران بس است ای پسر فـاطمه، بیا شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد! ما را به حق روضۀ زهرا، درست کن حوریّهای که در دل آتـش ظهـور کرد آئـیـنـۀ زلال نـبـی پـشـت در شـکـست این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یار ما هر نیمهشب که بر سر سجاده است آنقـدر آقـاست یاد قوم نوکـرزاده است گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است گریههایم کم شده یعنی که بیبرکت شدم بیحیایی من آخر کار دستم داده است به دل سنگی من این حرفها سودی نکرد حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است در تمام سالها من فکر خود بودم ولی او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ما آهِ سرد، از دلِ مُضـطَـر کشیدهایم بـارِ فـراق، بـا مُــژۀ تَـر کـشـیـدهایـم همسازِ روزگار، به عشقِ تو بودهایم از دوریِ تو، رنـجِ مُکـرَّر کـشیدهایم هرجا شنـیـدهایم خـبـر از تو میدهند در طوفِشان به شوقِ رُخت پَر کشیدهایم از بَزمِ عاشـقان چو گذشـتـیم، با اُمید دنبـالِ تو به محـفـلِشان سَـر کشیدهایم از بس که از فِراقِ تو افسرده دل شدیم بر سینه نقـشِ نرگسِ پَرپَـر کشیدهایم آقـاییِ تو باعـثِ این شُـد به عـاشِـقی پا از گـلـیمِ خـویش فـراتَـر کشـیدهایم خود خواستیم و شُکر، که با لطفِ حضرتَت جـامِ بـلای بـنـدگیات سَـر کـشیدهایم مـا بـه تَـسـلّـیِ دِلِ تـو در حُـسـِیـنـیّـه هـر فـاطِـمـیّه نـالۀ «مـادَر» کشیدهایم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تا نـفـس داریم ما از سـائـلان حـیـدریم فکر پروازیم هرشب گرچه بیبال و پریم نوکران جای نفس هر روز عزت میکشند مشتریهای غـم تو با همین چـشم تریم از دعـاهای قـنوت وتـر تو جامـاندهایم غبطه خـورهای کرامات مـقام قـنـبریم روضهها غمخانه نه، عزتکدههای شماست ما به لطف روضههای مادر تو بهتریم مجـتـبی امـاه گـفـت و پـابـرهـنه آمـدیم ما شریک غصه یاریم هر شب مضطریم از دری که سوخته عطر کرامت میوزد سوخته مائیم که هرشب دخیل این دریم فاطمه جان میکند، با هرنفس جان میدهیم ما مغیره نیستیم، از اشک زهرا بگذریم هر تکانی میخورد دنیای ما خون میشود ما عـزادار غـم پـهـلـوی زخـم مـادریم دست بر دیوار بود و یک قدم رفت و نشست بشکند دستی که دست مادر ما را شکست
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمیافتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده میمانم، نمیدانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کردهایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی شنیدن کی بود مانند دیدن؛ آن چه را یک عمر شندیم از مصیبتهای این ایام، میبینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصـور کن ولیالله با چـشمان خود باید ببیند میخورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جـهـل امت شد، امام و پـایۀ دینی صدای تشنهای از گودی گودال بالا رفت میان هجـمۀ سرنیـزههای رو به پائـینی
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زندگی من همیشه بیتو با غمها گذشت کی میایی، سالها از غیبت کبری گذشت در قـدیـم از دوریِ تـو دیـدۀ تـر داشـتـم حیف شد آن روزهای عاشقی آقا گذشت هرچه سِـنّم رفت بالاتر گـناهم شد زیاد غصه خوردی چون که عمرم دور از تقوا گذشت گرچه بد بودم ولی پشت درت برگشتهام فرصتی دیگر نصیبم کن دوباره با گذشت بعد چندین ماه قـدر روضه را فـهمیدهام دوری از هیئت برایم سخت و جان فرسا گذشت هرکه پای پرچم این روضهها زانو نزد غرق دنیا ماند و عمرش پوچ و بیمعنا گذشت خوش به حال آن که تا کرببلا راهی شد و یک سحر از عمر او کنج حرم زیبا گذشت مادر ما پشت در بود و لگد بر در زدند در شکست و دشمن از روی تن زهرا گذشت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاری خـراب دارم و حـالا شکـستهام عـبـدی اسـیر هـستـم و آقا شـکـستهام دسـتم بـگـیر فـاتـحِ دلهایِ مضطرب من مـدّتیست از غـمِ دنـیـا شکـستهام حال و هوایِ سابقم از کف به در شده در زیرِ بارِ غـصّه و غـمها شکستهام چشمانِ خشگ و کویری نمیدهد سودی زمـزم بده به دیده که دریا!! شکستهام مانند یک وبال.. به گردن فتـاده است این نامهای که مانده ز امضا؛ شکستهام بـیتــو هــوایِ تـازه نـدارد دیــارِ مـا از تـنـگیِ نَـفَـس؛ گـلِ طاهـا شکستهام سـالی گـذشت پُـر ز حوادث پُراز بلا از شـدّتِ بـلاست که مـولا شـکـستهام تـیـره شده زمـانۀ من پس طـلـوع کن عمری در انتظارِ دیدنِ فردا شکستهام چـشـمانِ نم زدهام را دمـی تـماشا کن حالا مـیانِ روضـۀ زهـرا شـکـسـتهام
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من گـریه میکـنـم سـحـر انـتـظار را تـا که به سـیـنـهام بـرسـانی قـرار را دارد بـدون تو سـپــری مـیکـنـد دلـم این جمعههای پُر غـم و ناسازگار را وقـتی که با قـدوم شما زنـده میشویم بـایـد بـه پـای تـو بـنـویـسـم بـهـار را دارم غروب جمعه به این فکر میکنم این هـفـته هم گذشت، ندیـدم نگار را من مطمئن شدم که دلت را شکستهام وقتی شکستم آن همه قول و قرار را من را به پـایـبوسی خود مفتخر کنی من هم به چشم میکشم این افتخار را پـیـراهـن سـیاه تـنـم بـیـرق عـزاسـت از من نـگـیـر ایـن سـنـد اعـتـبـار را ایکاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور روزی بـبـیـند این همه خدمتگذار را
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنـتـظران تو بیصدا رفـتـند نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت به هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مـادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كوچه به دنـبال گـوشواره حسن شهـید سـیـلی اعداست دیده بر راهت كنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هنوز زینب كـبراست دیـده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقـتـل حـسـیـن افـتـاده هنوز زیر لگـدهاست دیـده بر راهت بـه نـالـههـای بُــنَـیَّ كـنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـته بیادبی رویِ سـیـنۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كُـشتن لب تشنه آب میخوردند لـباسهای تـنـش را یكی یكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای سحر خیز مدینه سحرت را قربان از غـم فاطـمه چشمان ترت را قربان ای خوش آنکس که گدای سر راهت گشته سائل هـر شـبۀ پـشت درت را قـربان هرکه دارد هوس دیدن تو آواره است عاشق خسته دل و دربه درت را قربان وای برمن که دلم نیست گرفتار غمت سینه چاکان نشـسته به برت را قربان حاجـتی نیست مرا غـیر دمی دیدارت رخ زهرائی همچون قمرت را قربان فـاطـمیه است بیا روضه زهـرا بشـنو دلِ پُر از غم و سوز جگرت را قربان هرچه داری همه ارثیۀ زهرا وعلیست شال سبزی که تو بستی کمرت را قربان ای به دوش تو عبای عـلی و پیـغـمبر رنگ عمامۀ بسته به سرت را قـربان نقـش انگـشتریت چیست...؟ اباعـبدالله بهر مظلـوم دل نوحـه گرت را قربان کربلا میروی اما گل من با چه کسی پـسر خـون خـدا همسـفـرت را قـربان
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یابن الحسن! برای خودم گریه میکنم از عـمـق دردهای خودم گریه میکنم خـیلی کم از غـم تو شدم مـرد نـدبهها از کـثـرت جـفـای خـودم گریه میکنم خـیلی شما هـوای مرا داشتی ولی...! از وضع بیوفـای خودم گـریه میکنم از یک گـنـاه هـم نـگـُذشـتـم بـرای تو از خُلـق بیحـیای خـودم گریه میکنم از غربت تو پیشکش، از ظلمت خودم از غفلت و خطای خودم گریه میکنم آن شیعهای که خواستی از من، نگشتهام امروز در عـزای خودم گـریه میکنم آداب انــتــظــار، نــیــاوردهام بـه جـا از شـومیِ سـزای خودم گـریه میکنم تـرسـم بمـیـرم و نـرسـم به ظهـور تو یابن الحسن! برای خودم گریه میکنم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم در هر نفس و هر قدمی یاد تو بودیم هنگام خوشی یاد تو از خاطرمان رفت با دیدن هر درد و غـمی یاد تو بودیم اینگـونه به بیراهـه نـمیرفت دل ما هر روز اگـر قـدر دمی یـاد تو بودیم امروز جهان تشنۀ عدل است، کجایی؟ ما با خـبـر هر سـتـمی یـاد تو بـودیم ما گریه کـنان حسن و فـاطمه هـستیم در روضۀ هر بیحرمی یاد تو بودیم ما فکـر گـناهـیم و تو فکـر غـم مایی ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
فـراق تو درد است و درمان ندارد چـرا قــصـۀ هـجــر پـایـان نــدارد تو جـان جهـانی تو صاحب زمانی بـدون تو جـسـم جـهـان جـان ندارد بـیـا ای که در سـالهای ظـهـورت پُـر است از بهـار و زمستان ندارد خـودت را مگـیـر از دل بـیـقـرارم کـه بـودن بـدون تـو امـکـان نـدارد تو این روزها باز هم غـرق اشکی و اشـک تو را چـشـم بـاران نـدارد خـدا را دوصد شـکـر آقا تو هستی اگـر زائـر آن قــبـر پـنـهـان نـدارد در این روزهـای غـریـبی ســپاهی بجـز هـمـسرش شاه مـردان نـدارد و بـسـتـنـد دسـتـان خـیـبـر گـشـا را شـنـیـدنـد و گـفـتـنـد امـکـان نـدارد یهـودی در آن کـوچه دادش درآمـد مـگـر که مـدیـنـه مـسـلـمـان نـدارد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بازهـم معـصیـتم من را ز آقـایم گـرفت بازهم تنها شدم خیلی دلم را غـم گرفت هر زمانی دور ماندم از هوای روضهها زندگیام را سراسر غصه و ماتم گرفت بهـر دیـدار جـمال یـار بیهـمّـت شـدیـم یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت راه ظلمت رفـتم و در بین راه آقا رسید داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت از همان روزی که آمد مادرم در روضهها با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت پـرچـمِ نـام حـسیـن و پـرچـمِ نـام حـسن آه با نام حسن جـان گـونههایم نم گرفت زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب مادرم را ضربهای سیلی از این عالم گرفت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شـوریده دلـیم و سر سـوداى تو داریم با این دل سر گـشـته تـمـنای تو داریم با خون جگر دیده بشوئـیم که عـمرى اى پـرده نشین مـیل تمـاشاى تو داریم سوگند به یک موى سرت هر چه که داریم از دولـتـى خـاک کـف پـاى تـو داریـم ما زنـده بر آنـیـم گـرفـتـار تو بـاشـیـم دل بسته به گـیسوى چـلیـپاى تو باشیم اى کاش که بر نامۀ اعـمال همۀ عمر بینیم که خوشنودى و امضای تو داریم ما روضه گرفـتـیم که تشریف بیـارى این گرمى روضه ز نفسهاى تو داریم دیگر تو بیا روضه بخوان صاحب روضه ما حسرت آن صوت دل آراى تو داریم قدرى بگو از غربت جان دادن مـادر ما چـشم تر از ماتم عـظماى تو داریم کـم کـم کـفـن فـاطـمـه را پهن نـمایـند دلـشورهای از شدت غـم های تو داریم امشب شب غمهاست امان از دل حیدر ذکر لب زهـراست امان از دل حـیدر
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است جان زهـرا به بر خویش نگه دار مرا چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است گرچه فـرمود نبی در یمنی پیـش منی در مـدار نفـس تـو اثـرم بـیـشـتر است به سرم دست کش اما ز سرم دست نکش زیر دستت که نباشم خطرم بیشتر است آخـر کار که سلـمان به مدائن جان داد گفت با یار که میل حضرم بیشتر است بُـعـد مـنـزل نـبـود هــمــسـفـر مـا امـا گاه در نزد تو بُعـد سفـرم بیـشتر است در قفس اوج نگیرد پر پرواز که هیچ تازه بشکستگی بال و پرم بیشتر است نـام اربـاب که آیـد بـه لبـم در دل شب شاهدم باش که اشک سحرم بیشتر است هنرم نوکری است و نفسم خرج حسین لیک در روضۀ مادر هنرم بیشتر است مادرت گفت پس از «فضه خُذیني» مهدی اشک امروز به هجر پسرم بیشتر است دست بشکسته و پهلوی شکسته غم نیست به سوی غربت مولا نظرم بیشتر است
: امتیاز
|